آویزون

نخ همه ی ما دست خداست. لحظه ای رها کند نقش زمینیم.

امید جانم ز سفر باز آمد

دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ب.ظ

بسم الله

امید جانم ز سفر باز آمد شکر دهانم ز سفر باز آمد

عزیز آن که بی خبر به ناگهان رود سفر

چو ندارد می در دلبندی

به لبش ننشیند لبخندی

چو غنچه سپیده دم شکفته شد لبم ز هم

چو شنیدم یارم باز آمد ز سفر غمخوارم باز آمد

همچونان که عاقبت پس از همه شب بدمت سحر

ناگهان نگار من چونان مه نو آمد از سفر

من هم پس از آن دوری بعد از غم مهجوری یک شاخه گل بردم به برش

دیدم که نگار من سر خوش ز کنار من بگذشت و ببر یار دگرش

وای از آن گلی که دست من بود خموش و یک جهان سخن بود

گل که شهره شد به بی وفایی ز دیدن چونین جدایی ز غصه پاره پیراهن بود


  • آویزون

نظرات  (۲)

با عرض سلام و احترام

از متن زیبایی که به اشتراک گذاشتین بسیار متشکرم. متن بسیار زیبا و دلنشینی است استفاده کردیم.
در پناه حق پیروز و سر بلند باشید.
یا حق.
پاسخ:
سلام
قابلی نداشت
ممنون از حضورتون
  • صحبتِ جانانه
  • مبارکت باشه ان شاءالله به پای آقای داماد پیرشید و این صوبتا
    پاسخ:
    چی مبارک باشه؟!!!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    آویزون

    خدایا چنان کن سرانجام کار

    حسینی بمانیم و حسینی شهید شویم

    ==================

    خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

    تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو

    ***

    مباد کز در میخانه روی برتابی

    تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو