آویزون

نخ همه ی ما دست خداست. لحظه ای رها کند نقش زمینیم.

امروز به از دیروزتی آیا؟!

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

بسم الله


معمولا در مواقع نزدیک به امتحان ذهنی شدیدا فعال پیدا میکنم و ایده ها تو ذهنم شکل میگیره!

این بار هم سر رسید قدیمی م رو به روم بود و داشتم برنامه ریزی درسیمو برای مرور امتحان قلب توش مینوشتم. نمیدونم چطور شد دستم رفت به صفحات قبلی.یه سریاش رو خوندم. اولا خداروشکر کردم برای یکی از شایعترین دغدغه ای که خیلی، توی این ۵سال گهگاهی نوشتن تو این سررسید، بالاخره به خیر حل شد. الحمدلله.

دوما داشتم دست نوشته هامو میخوندم. حسرت باره که به جای پیشرفت رو به جلو ، شدیدا عقبگرد کرده باشی. احساس کنی قبلنا مفید تر بودی، احساس کنی قبلا معتقدتر بودی، احساس کنی قبلا کنترل بیشتری رو‌ خودت داشتی، قبلا شبیه تر بودی به اونچه که الان باید باشی،احساس کنی از همه چی عقبگرد کردی. همه چی...


  • آویزون

نظرات  (۴)

وای دقیقا
منم هر وقت نوشته های قبلم را می خونم حس میکنم افتادم در یک سیر نزولی
برای رسیدن به اوج نگاه متواضعانه به عقبه و حال خود خوب است.
ما هم گفتیم شروع کنیم.
  • صحبتِ جانانه
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    ****
    **** **** ******
    ******
    ** ***** ** ** ***** ****** ** *** ***
    *** ***** *** * *** * **** **** *****
    **** ***** *****
    * *** ******
    پاسخ:
    سلام
    امتحان و بیمارستان دست از سرم بر نمی داره
    اره.خوبه.آرومم
    چو بشکفد ز لبت غنچه پاک دعا
    تو را به فاطمه سوگند التماس دعا

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    آویزون

    خدایا چنان کن سرانجام کار

    حسینی بمانیم و حسینی شهید شویم

    ==================

    خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

    تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو

    ***

    مباد کز در میخانه روی برتابی

    تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو