به توکل نام اعظمت...
بسم الله الرحمن الرحیم
همیشه با خودم میگفتم خدا اگه میخواست هدایتم میکرد. چرا به زور هم که شده منو هدایت نمیکنه؟
به توکل نام اعظمت...
بسم الله الرحمن الرحیم
سال اول دبیرستان بودیم. امامزاده آخر کوچه ی مدرسه بود. یک روز زنگ ورزش با معلم همراه شدیم رفتیم امامزاده. دور هم نشسته بودیم و برامون حرف میزد. یه سری نصیحت های مادرانه و نکات تربیتی و ... .بحث نماز شب شد. بهمون گفت نمیخواد به خودتون سخت بگیرید. یه نماز دو رکعتی ساده بخونید به نیت نماز شب. آخر شب که میخواین بخوابین.
به دلم نشسته بود و دوست داشتم اجراش کنم ولی هی پشت دل مینداختم. اون موقه اصلا نمیدونستم نماز شب رو چطوری میخونن. فک میکردم فقط یه نماز هس که میخونن با یه سری ادعیه ی خاص.
گذشت و رسیده بودیم سوم دبیرستان و امتحانات نهایی. هنوز اون حرف تو گوشم بود. دلو زدم به دریا و شروع کردم. دوره امتحانات سفت و سخت درسامو میخوندم و آخر شب که یه دور کامل زده بودم و میخواستم بخوابم معمولا همه خواب بودن. یه وضو میگرفتم و یه نماز دو رکعتی ساده و خواب.
اما حالا...
یاد گرفته ام که نماز شب 11 رکعت است با ریزه کاری های خاص خودش.ماهها میگذرد و شاید 1 شب بخوانمش. تمام و کمال. با هزار جور دعا. ولی دریغ از سرسوزنی لذت همان نماز دو رکعتی ساده.
فک کنم بهترین دوران زندگیم دبیرستان بود.خصوصا دوم و سوم.
همینجوری نوشت:
لذتی که در لغو امتحان هست رو هیچ جای دنیا نمیتونی پیدا کنی.
امتحان شنبه رفت سه شنبه
به توکل نام اعظمت...
بسم الله الرحمن الرحیم
هر چقدر که عصیان کنی و یاغی گری کنی باز هم آرام میماند و فرصت میدهد. آخرش خودت رام میشوی و برمیگردی. فقط با این سرکشی ها خودت را عقب میاندازی.
علامه طباطبایی میفرمودند: گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب میاندازد.
حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل: وقتی یک عصبانیت اینگونه انسان را به عقب میبرد گناه قرار است ما را به کجا ببرد.
بی ربط نوشت:
روزه را فراموش کرده بودم. خیلی وقت است روزه نگرفته ام.