آویزون

نخ همه ی ما دست خداست. لحظه ای رها کند نقش زمینیم.

۱۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

چگونه با خدا حرف بزنیم؟

چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۱۵ ب.ظ

به توکل نام اعظمت...

بسم الله الرحمن الرحیم



* به بهانه نزدیک شدن به ماه شعبان و مناجات شعبانیه اش این سی دی را معرفی میکنم.

* پایه ای بحث شروع کرده اند استاد. هرطور شده تهیه کنید و گوش کنید. شرح عنوان وب من در سخنان استاد است.

* میتوانید از اینجا تهیه اش کنید.

* کاش همیشه (+) در یادمان بماند.

* در حال گوش دادن به این هستم!(دانلود با صلوات از سایت ای داد)


استاد پناهیان:

وقتی با دوست داشتنی های بی ارزش مخالفت نکنی و بنای مخالفت با دل را نداشته باشی، عوارض منفی زیادی خواهد داشت؛ یکی از آنها عصبی مزاج شدن است. البته عصبی شدن همیشه به این دلیل نیست ولی آدمی که اهل مبارزه با هوا نیست، وقتی زندگی مطابق میلش نباشد زود عصبانی میشود و مثل بچه های لوس بهانه گیری و عیبجویی میکند.

عید مبعث مبارک

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۱۵ ب.ظ

به توکل نام اعظمت...

بسم الله الرحمن الرحیم




بازهم خودداری نکردم. بارها بر سرم آمده که هرگاه کسی را نصیحت میکنم همان بلا بعدش سر خودم می آید. باز هم دوستی سفره ی دل باز کرد و باز هم از تجربیات تلخ رایش گفتم و کمی نصیحتش کردم. و حال دوباره مورد آزمایشم دوباره قرار گرفته ام ببیند در چه حد به حرفهایی که زده ام، خود عاملم؟ خدایا! دیگر طاقت گرفتاری و سرافکندگی و مردود شدن در امتحاناتت را ندارم. به حق این روز عزیز فکر و روانم را آرام کن.
خدا...خدا...خدا...خدا...خدا...
نگذار دوباره درگیر شوم. خدایا بشنو صدای آویزون زمین خورده ات را.
* بعدا نوشت: خدایا؟ چرا؟! میشود کمی دلت به حالم بسوزد و اجازه بدهی رها شوم از این دنیا تا بیش از این بار گناه بر دوش نگرفته ام؟!(+)
* گوش کنید. (+) (دانلود با ذکر صلوات از سایت ای داد)
یا ایها الذین آمنوا! لم تقولون ما لا تفعلون؟

اللهم عجل لولیک الفرج

* بعدا نوشت: دوستان عزیز لطف کنید در حد امکان کامنت خصوصی نذارید. و اگر گذاشتید و چواب نگرفتید ناراحت نشید. اگر چیزی لازم بود از این حقیر دانسته شود حتما قبل تر از این ها نوشته بودم.


پزشک مسلمان ایرانی

دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۵ ق.ظ

به توکل نام اعظمت...

بسم الله الرحمن الرحیم


اردوی راهیان/اتوبوس درجوار یک سال پایینی:

چه رشته ای میخونی؟

پزشکی

واقعااااااا؟؟

آره. چطور؟

اصلا بهت نمیاااد.

فلانی رو میبینی داره حرف میزنه؟(اشاره به یه دختر چادری که ارتباط خیلی صمیمی با بچه ها خصوصا ترم اولیا برقرار کرده بود)

آره

بهش میاد پزشکی باشه؟

نهههههههههههه

سال 6 هس!


تاکسی/مسیر برگشت از گلزار:

(چون مقصد خوابگاه علوم پزشکی بود)شما دانشجوی علوم پزشکی هستید؟

(با اکراه)بله

اصلا بهتون نمیادا. آخه دانشجوهای اونجا زیاد تو این مسیر دیده نمیشن!

سکوت


مراسم عقد پسر عمو/در جوار مادربزرگ عروس:

شما دانشجویی؟

بله

به سلامتی. چه رشته ای؟

پزشکی

جداااااا؟؟؟؟

(لبخند)بله

ماشالا!ماشالا!(تعجب کاملا از لحنشون میبارید)


اعتکاف/روز آخر بعد از دعای ام داوود:

(درگوشی در جمع 5-6 نفرهی خودشون)بچه ها این دختره دکتره ها!

(یکیشون با تعجب رو به من بدون هیچ ابایی از نمایش تعجبش): تو واقعا دکتری؟

(با لبخند)دانشجوم. هنوز اول راهم.

جدی؟

بله

متولد چندی؟

فلان

(در حالی که میزنه تو سر خودش رو به دوستاش): بچه ها خاک بر شما. بابا این یه سال کوچیکتر از ما هس. سال فلان پزشکیه.


خوابگاه/بعد از دوسال حضور در خوابگاه:

خانوم فلانی مگه شما هم پزشکی هستی؟

بله

بابا تو انقد اینور و اونور میری و میای و تو برنامه ها شرکت میکنی، اصلا فک نمیکردم پزشکی باشی

(لبخند من از گریه غم انگیزتر است)بهم میاد چه رشته ای باشم؟

سکوت


جالب است. از سلام و احوالپرسی تا جمله ی چه رشته ای هستی سردی و بی تفاوتی را در صدایشان احساس میکنی. همینقدر واژه ی پزشکی از دهانت خارج شد، چهره شان را علامت سوال میبینی و گرم تر صحبت کردنشان را حس میکنی و متنفر میشوی از این گرمی و با خود میگویی همان لحن سرد قابل تحمل تر بود.


مگر نه این است که ان اکرمکم عندالله اتقاکم؟


دردم را کجا بگویم که از طرف دوستانی که دم از مذهب میزنند هم مورد مواخذه قرار میگیرم به خاطر خیلی چیزها.


همه ی آن "خیلی چیزها" را نوشته بودم. همه و همه را. همه را پاک کردم. صلاح بر همین چند خط زیر بیشتر نبود.


استاد پناهیان:

تلقی جامعه از دینداری باید این باشد که دینداری کار سختی نیست. آنوقت اگر کسی دینداری کند دیگر مغرور نمیشود و عجب پیدا نمیکند و اگر کسی دینداری نکند احساس خسران و حسرت خواهد کرد، چون کار آسان و پرفایده ای را ترک کرده است.


خدایا برس به داد دلی که هیچکس دردش را نمیفهمد.



* از عکس خرده نگیرید. مناسب تر پیدا نکردم.
* امکان نظرخواهی را غیرفعال کردم چرا که این پست فقط برای دل خودم بود.
* شاید پی نوشتی در آینده اضافه شود. شاید هم در پستی دیگر حرفهایم را زدم.
* التماس دعای فراوان.


آویزون

خدایا چنان کن سرانجام کار

حسینی بمانیم و حسینی شهید شویم

==================

خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو

***

مباد کز در میخانه روی برتابی

تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو