بسم الله
بعضی وقتا خودتو به در و دیوار میزنی برای یه آرزوی کوتاه و هی میگی ینی میشه فلان موقه فلان اتفاق بیفته
بعد خدا بدون اینکه تو خبر داشته باشی، دقیقا همون موقه که اصلا فکرشم نمیکنی یه بادوام ترشو میذاره جلوت و میگه خجالت نکشیدی هر روزتو روزی دادم و همیشه با کرم باهات رفتار کردم، باز شک کردی و هی گفتی ینی میشه و دست و پا زدی؟!
بسم الله
یه شب تاسوعای دیگه
یه کرم دیگه از این خونواده
الحمدلله
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله
گاهی برگردید و نوشته هاتون رو بخونید
گاهی برگردید و زندگی تون رو مرور کنید
گاهی به آینده بروید و الان رو مثل گذشته ی آینده تون ببینید. چه حسرتایی مونده به دلتون؟ برگردید به حالی که قرار است بشود گذشته ی آینده تان. از نو بسازید
از نو خواهیم ساخت
بسم الله
تا ساعت ۱۱:۳۰ صبح هیچکس زنگ نزد بهم، تا خودم شروع کردم زنگ زدن.
چند روز دیده نشدن اینطوری از یادها میری اونوقت چه توقعیه از زمانیکه زیر خروارها خاک میخوابوننت...
برا همینه که باید مدرسه ای بسازی، مسجدی بسازی، کتابی بنویسی یا درخت سبزی بکاری تا شاید در یادها بمونی و با همین توشه های گهگاهی شاید از برزخ بتونی بگذری...