آویزون

نخ همه ی ما دست خداست. لحظه ای رها کند نقش زمینیم.

21ساله ی 70ساله نما

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۰۶ ق.ظ

چه اتفاقی میافته که یه دختر 21 ساله که از سن تقریبا 15-16 سالگی از خودش مطمئن بود که حتی اگر در هیچ زمینه ای توانا نباشه حداقل میتونه یه زندگی 2نفره رو اداره کنه، الآن به نقطه ای رسیده باشه که احساس کنه حتی ابتدایی ترین نیاز رو نمیتونه برا همسرش برآورده کنه چه برسه به نیازهای متعالی؟

چطور میشه که برعکس همه ی افراد که با بالا رفتن سنشون توانایی های بیشتری تو خودشون میبینن، الآن تو سن 21 سالگی باید احساس کنی خیلی از عمرت گذشته و خودتو از هر حیثی یه پیرزن 70 ساله ببینی که هیچگونه توانایی جسمی و روحی نداره؟

هیچ شور و انگیزه ای برا زندگی یا حتی مردن ندارم...

fh onh ;hlgh yvdfi anl

گاهی چتری از گناه آنچنان بر سرت سایه میاکند که اگر سیل هم از آسمان ببارد دریغ از اینکه قطره ای از آن باران مقدس بر روی سر تو فرود آید.(دیشب تا حالا داره بارون میاد و 3-4بار رفتم تو حیاط. دریغ از حس کردن یه قطره بارون روی خودم)

  • آویزون

نظرات  (۱)

  • محمد علی رنجبر طزنجی
  • سلام
    ب ا خ د ا
    ا م ل ا
    غ ی ر ب ا ش ی م ؟؟؟؟
    پاسخ:
    سلام

    اولا که نیاز نیس هر چی من نوشتم یکی ترجمه ش کنه!
    دوما با دقت تر رمزگشایی کنین!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    آویزون

    خدایا چنان کن سرانجام کار

    حسینی بمانیم و حسینی شهید شویم

    ==================

    خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

    تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو

    ***

    مباد کز در میخانه روی برتابی

    تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو