ایران گردی!
بسم الله
تا وقتی دانشگاه نیومده بودم از جهرم خوشم نمیومد و به هیچ عنوان دلم نمیخواست اونجا زندگی کنم.
اما بعد از دانشگاه و زندگی کردن تو شهر جدید ناخودآگاه عرق ملی خاصی پیدا کردم به جهرم. حتی وقتی بهم میگن شیرازی هم بهم برمیخوره. میگم شیراز نه، جهرم!
با عرض پوزش از همه شیرازی ها ولی متنفرم از شیراز. از همه چیزش متنفرم. همون یک ساعتی هم که برای رسیدن به خونه باید تو شیراز معطل بشم برام زجره.
از شهرهای مورد علاقه م برای زندگی یزد بوده و اصفهان با ارجحیت یزد به علت جو مذهبیش و شهر و لهجه زیباش.
مشهد رو دوست داشتم دوران دانشجویی م اونجا بگذرونم ولی خب نشد. گرچه تخصص طب سنی مشهد اوله. شاید رفتیم طب سنتی.
عشق رشته ی ژنتیک دانشگاه شهید بهشتی بودم.
قم رو هم دوست دارم و هم ندارم. دوست دارم چون مذهبیه و آدمای بزرگی توش نفس میکشن و دوس ندارم چون تو شهری که همه مذبی هستن سخت میشه آدم وذهبی واقعی پیدا کرد!
تهران میانگینه! امکاناتش مسلما خوب هس ولی خب اصلا از دود و دم و شلوغیش خوشم نمیاد.
طبق یه اصل کلی شهر بزرگ رو برای زندگی دوس ندارم چون تریت بچه توی شهر بزرگ خیلی خیلی سخته.
یاسوج صرفا آب و هوا و طبیعت خوبی داره و سادگی و دست و دل بازی مردمش رو دوست دارم ولی خب خیلی ضعف ها وجود داره که قابل تحمل نیستن و همه مردمش هم توی توصیف خط بالا نمیگنجن.
* الکی مثلا من شنبه امتحان پاتو دارم! اونم از نوع لعنتیش!