آویزون

نخ همه ی ما دست خداست. لحظه ای رها کند نقش زمینیم.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک» ثبت شده است

اشک لب مشک

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۵۴ ب.ظ
به توکل نام اعظمت...
بسم الله الرحمن الرحیم



نمیدانم این روزها چه شده است که اشکم لب مشکم رسیده...
شاید به خاطر غم مادر است...
شاید هم چیزی جز دلتنگی های زمینی نباشد...
کاش میشد بشود همان که استاد میگفت: باید آنچنان روح لطیف شود که اشکت دم مشکت باشد و مثل بچه ها وقت و بی وقت بزنی زیر گریه...


دوستی دارم عقایدی دارد 180درجه متفاوت با من
حرف از ایمان بود. میگفت ایمانم ضعیف شده. فایلی صوتی پیشنهاد کردم. پرسید سخنران کیست؟ جواب دادم. حرفهایی رکیک زد. چرا؟ چون سخنران فردی ولایی بود...
میگویم انسان عقل دارد. حرفهایش رو گوش کن. اگر با عقلت سازگار بود قبول کن و اگر نبود قبول نکن. حرف حق را از هر کس که باشد باید پذیرفت.
خدایا! به کجا رسیده ایم؟
دم از ایمان میزنیم و نماینده ی امامان را قبول نداریم. نباید اشکت لب مشکت برسد از این غربت؟؟؟...

آویزون

خدایا چنان کن سرانجام کار

حسینی بمانیم و حسینی شهید شویم

==================

خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو

***

مباد کز در میخانه روی برتابی

تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو