آویزون

نخ همه ی ما دست خداست. لحظه ای رها کند نقش زمینیم.

۱۵ مطلب با موضوع «شجره طیبه» ثبت شده است

دعا مغز عبادت است

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۵۴ ق.ظ

بسم الله

وقتی دعا میکنی ینی خدا رو به خدائیت قبول و به بندگی خودت اقرار داری

امید جانم ز سفر باز آمد

دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ب.ظ

بسم الله

امید جانم ز سفر باز آمد شکر دهانم ز سفر باز آمد

عزیز آن که بی خبر به ناگهان رود سفر

چو ندارد می در دلبندی

به لبش ننشیند لبخندی

چو غنچه سپیده دم شکفته شد لبم ز هم

چو شنیدم یارم باز آمد ز سفر غمخوارم باز آمد

همچونان که عاقبت پس از همه شب بدمت سحر

ناگهان نگار من چونان مه نو آمد از سفر

من هم پس از آن دوری بعد از غم مهجوری یک شاخه گل بردم به برش

دیدم که نگار من سر خوش ز کنار من بگذشت و ببر یار دگرش

وای از آن گلی که دست من بود خموش و یک جهان سخن بود

گل که شهره شد به بی وفایی ز دیدن چونین جدایی ز غصه پاره پیراهن بود


برای حسین آقا

چهارشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۹ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نعمت زندگی در خوانواده ی حرمت نگه دار

چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۰ ب.ظ

بسم الله

نمیدانم اسمش غرور است یا چیز دیگری ولی حتی اگر غرور هم هست بگذار مغرور بخوانندمان.

 وقتی پسر و دخترهای گروه دور هم نشستیم و پسرها به نحوی دارند هیئت و سینه زنی و نذری و گریه  و حتی روضه را مسخره میکند، باید هم به خودم ببالم که پدر و برادران و برادرزاده ام دو ماه محرم و صفر را مشکی پوشند و کوچکترین عضو خوانواده از ۶ماهگی برای روضه و سینه زنی های محرم با پدرش همراه میشد. باید هم ببالم به اشکهایی که هرچند گاهگاهند ولی به هرحال اجازه اش را داده اند. میبالم به خوانواده ای که حرمت دار محرمند. به خوانواده ای که بچه ها را از کودکی در مسجد و روضه بزرگ کرده اند. به خوانواده ای که حرمت داری را به ما یاد دادند.

الهی الحمدلله از این همه نعمت

حال بی حالی

چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۰ ق.ظ

بسم الله


یا این روزها حال من خیلی خراب است که چشمه ها خشکیده یا رسما متاثر از بیمارستانم و فضای اورژانس جراحی و بخش اورولوژی و کلام های بی محابا با جنس مخالف شده ام.

قبلتر ها احساس کرده بودم سنگ دل شده ام ولی هرچه بیشتر میگذرد به مرگ و بیماری دیگران بی تفاوت تر میشوم. کار ازدیگران گذشته و کارد به استخوان رسیده که ۷شب مراسم امسال دانشگاه را شورأ و شعورأ از دست دادم و به کلیپ ها و مداحی ها هم بی تفاوت بودم و دریغ از قطره اشکی و تأثری... .

منهای اینها امشب مداحی ای پخش میشد و با یک حزن که الله اعلم است به مصنوعی یا طبیعی بودنش خواند میشد از بریده شدن سر و از قبیل این. واقعأ چطور امکان دارد کسی بتواند به زبان بیاورد مقتل و روضه ای را اینقدر باز؟! کنایه اش هم سنگین است چه برسد به این صراحت...

من آگاه نیستم از دل مداحان و روضه خوان ها ولی چطور تاب می آوردند روضه ی باز بخوانند در مجلسی که مادر و فرزند حضور دارند ، بخوانند از پسر مادری و از پدر پسری؟!!!!! نمی گویند مادر نمیتواند تحمل کند داغ پسرش را و‌ پسر نمیتواند بشنود قربانی شدن پدرش را؟! روضه خوان آن است که کلام در گلویش بماند و نتواند به زبان بیاورد و بریده بریده میان اشک و آه مقتل بخواند و به یک جایی که رسید دیگر نتواند بخواند و سر بگذارد به گریه و هق هق ...

ولی خب چه کنیم... آنقدر غرق گناهیم که با همان روضه های باز هم کک مان نمیگزد و ...


آویزون

خدایا چنان کن سرانجام کار

حسینی بمانیم و حسینی شهید شویم

==================

خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو

***

مباد کز در میخانه روی برتابی

تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو