آویزون

نخ همه ی ما دست خداست. لحظه ای رها کند نقش زمینیم.

حال بی حالی

چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۰ ق.ظ

بسم الله


یا این روزها حال من خیلی خراب است که چشمه ها خشکیده یا رسما متاثر از بیمارستانم و فضای اورژانس جراحی و بخش اورولوژی و کلام های بی محابا با جنس مخالف شده ام.

قبلتر ها احساس کرده بودم سنگ دل شده ام ولی هرچه بیشتر میگذرد به مرگ و بیماری دیگران بی تفاوت تر میشوم. کار ازدیگران گذشته و کارد به استخوان رسیده که ۷شب مراسم امسال دانشگاه را شورأ و شعورأ از دست دادم و به کلیپ ها و مداحی ها هم بی تفاوت بودم و دریغ از قطره اشکی و تأثری... .

منهای اینها امشب مداحی ای پخش میشد و با یک حزن که الله اعلم است به مصنوعی یا طبیعی بودنش خواند میشد از بریده شدن سر و از قبیل این. واقعأ چطور امکان دارد کسی بتواند به زبان بیاورد مقتل و روضه ای را اینقدر باز؟! کنایه اش هم سنگین است چه برسد به این صراحت...

من آگاه نیستم از دل مداحان و روضه خوان ها ولی چطور تاب می آوردند روضه ی باز بخوانند در مجلسی که مادر و فرزند حضور دارند ، بخوانند از پسر مادری و از پدر پسری؟!!!!! نمی گویند مادر نمیتواند تحمل کند داغ پسرش را و‌ پسر نمیتواند بشنود قربانی شدن پدرش را؟! روضه خوان آن است که کلام در گلویش بماند و نتواند به زبان بیاورد و بریده بریده میان اشک و آه مقتل بخواند و به یک جایی که رسید دیگر نتواند بخواند و سر بگذارد به گریه و هق هق ...

ولی خب چه کنیم... آنقدر غرق گناهیم که با همان روضه های باز هم کک مان نمیگزد و ...


  • آویزون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آویزون

خدایا چنان کن سرانجام کار

حسینی بمانیم و حسینی شهید شویم

==================

خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو

***

مباد کز در میخانه روی برتابی

تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو