ارمیا
به توکل نام اعظمت...
بسم الله الرحمن الرحیم
عینکش را در آورد و آن را با دست مالی که در میان لباس های خاکی اش به
طرز عجیبی تمیز مانده بود، پاک کرد. یکی از شیشه های عینکش لق شده بود. آرام گفت:
- موجی شده.
و بعد باز هم بی اختیار نگاهش ارمیا را و نمازش را به عینک ترجیح داد؛
یعنی همیشه همین طور بود. هنگامی که مصطفی در دوره ی آموزشی کنار ارمیا می نشست،
گوش هایش صدای ارمیا را به صدای استادان ترجیح می داد. دستانش موقع دست دادن و لب
هایش موقع بوسیدن – با شرمی بی معنی – ارمیا را ترجیح می دادند. بی اختیار نگاهش
ارمیا و نمازش را ترجیح داد.
علم می گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب به دلایل طبیعی می میرد. اما
هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد تصدیق میکند که ماهی از بی آبی
به دلیل طبیعی نمی میرد. ماهی به خاطر بی آبی خودش را می کشد! خشم... عجز...
تنهایی... این ها لغاتی علمی نیستند. ارمیا ماهی بی دست و پای حلال گوشتی شده بود
روی زمین!