آویزون

نخ همه ی ما دست خداست. لحظه ای رها کند نقش زمینیم.

شجاعت یا بی حیایی و پرده دری؟!

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۸ ب.ظ

بسم الله


مطرح کردن بعضی حرفها که تحت عنوان "هیس دخترها فریاد نمیزنند" (مثلا ازدواج) مطرح میشود به نظر شما شجاعت است یا پرده دری و بی حیایی؟!

فرق شجاعت در گفتار و بی حیایی چیست؟!

گله و شکایت و جزجز کردن یک بحثه و دغدغه ی ایجاد فرهنگ جدید یک بحث. چطور اینا رو باید از هم جدا کنیم؟!


نطرتون درمود این پست چیه؟(+)

خوندن این پست خالی از لطف نیست(+)


تکمله ی مطلب


ادامه نوشت:

گاها استثنائاتی توی جامعه وجود داره. گاهی انسانی (دختر/پسر) ممکنه فرضا با ازدواج نکردن به گناه بیفته. حالا اگر دختری تحت این شرایط باشه آیا به نظر شما دوست عزیز این فرد گناه بکنه بهتره یا از طریقی اقدام به ازدواج کنه؟!(روی بحث من به دختر هست چون دقیقا منم موافق اینم که فطرت دختر منافات 100% داره با اینکه حتی از طریق نفر سومی هرچند عاقل و فهمیده بخواد این مطلب رو مطرح کنه.)


منشأ نوشت: به دلیل یک سری بی پرده نویسی ها یکی از دوستان فرمودند که حرف دخترا همیناس ولی تو شجاعتشو داری و مینویسی! بعد من موندم که دارم پرده دری میکنم تو نوشته هام یا شجاعته که باعث این نوع نوشتنم میشه؟!

به قول یکی از مخاطبان عریان مینویسم. که به 2علت هست: 1.در مورد اون چیزی کارد یه استخون رسیده 2.به دنبال اینم که یک سری چیزها رو به افراد بفهمونم و یک سری عرف های مخالف با شرعمون رو بشکنم.

همیشه وقتی میگفتن فلان چیز عرفه و نمیشه کاریش کرد میگفتم عرف رو خودمون میسازیم. منم که 4روز دیگه بزرگ میشم و میشم مادر و پدر چنتا بچه و کارمند و رئیس و استاد این جامعه. فرهنگ منه که میشه فرهنگ جامعه. بالاخره باید یکی شروع کنه این تغییر فرهنگ رو. همیشه نفر اوله که خرد میشه تو این روند ولی میارزه به اینکه فرهنگ تغییر کنه و کسایی که بعد من میان راحت باشن.

اصولا در هر زمینه + یا  - روحیه از خدگذشتگی م زیاده حتی اگر به قیمت نابود شدن خودم باشه و این در برخی موارد خیلی بده.


پ.ن: منظور من از "هیس دخترها فریاد نمیزنند" اون فیلم نیست. اون فیلم که خدا رو شکر به بهانه بیان واقعیت جامعه رسما داره یه چیزایی رو ترویج میکنه. منظور من دقیقا "ادامه نوشت" بود.

*باید به کم برم سراغ فمنیسم. احساس میکنم ناخواسته برخی عقایدم به این سمت رفته و خودم درجریان نیستم.

  • آویزون

نظرات  (۱۶)

  • علی رسولان
  • همین که می نویسید خیلی خوبِ
    پاسخ:
    ممنون از توضیحات وسیعتون
  • آشنای غریب
  • سلام.
    برای گفتن بعضی حرف ها باید اول به مخاطبت نیگاه کنی و ببینی در چه حدیه.... و حالا طرف حساب حرف شما چیزی به نام عرف و جامعه اس.و فرهنگ.... و اینکه اول باید ببینیم فرهنگ رو چجوری معنی میکنیم که حالا بیایم و بخواهیم تغییراتی در اون بدیم. لذا به نظر حقیر یکی از ارکان فرهنگ و اصلی ترین جزٕ فرهنگ چیزی به نام احترام به خوده در درجه ی اول و بعد اطرافیان. درست نیگاه کنیم ببینیم این حرف هایی که زده میشه حقیقتاً به انسان چه حسی میده.آیا حس خوبیه یا حس بد؟؟؟؟ زیاد هم سخت نیست تشخیصش...
  • منور الفکر
  • خب برف دانه گرامی!
    سعه صدر که کلا چیز خوبیست و آرامش..بخصوص در مباحثه...
    البته ما خدمت خودتان رسیدیم و مبسوط حرف زدیم، برای مشاهده پاسختان هم طبعا می آمدیم منتها چون بنده اینجا اشاره ای داشتم، پاسخ شماروهم گذاشتم بر همان مبنا...
    بنظر نمیرسه مصادیق روزمره ای که فرمودین از درک آقایان خارج باشه
    لیکن بحث استثنا تا حدودی درسته.از آنجا که بالاخره اولیای خدا- که یقینا بحث عصمت حضرتین اینجا جایش نیست-همه استثنا در خلق بشر هستند لیکن همین استثنائات را خداوند زندگی عادی درمیان مردم عادی با تمام خصائص عادی بشری بخشید تا راه برای الگو برداری ها باز باشد و ناممکن نشود-و شما تنها کاری که در این عالم امکان گرته برداری اش را از ایشان نداری همان پیامبری و امامت است.
    دکتر فرهنگ هم خب نظرشخصی شان را فرمودن و یقینا منظور عام داشتند.وگرنه ایشان هم قطعا مخالف الگوبرداری از اولیا نیستند
    خود مبحث الگوبرداری یک واژ] عام و کلی است لیکن منظور ما را باید کمی با دقت تر درمیافتید..الگو برداری و تمسک به سیره بزرگان همیشه تحت شرایط و درک صحیح بوده-
    اصلا کل همین اختلاف نظر ما در همین نقطه است:
    اینکه شما بی هیچ استنادی و کاملا حسی بصورت مطلق نهی کردین
    و بنده با ذکر فقط یک نمونه لاغرض اشتباه اطلاق را به شما یادآور شدم
    در مقام بعد، بهرحال منظور توصیه به همه و با دلبستن به هر موردی نبود که یقینا سبک عرفی ما زیبایی ها و ظرافت ای موثر و تجربه شده بسیار مطلوبی دراین قضیه دارد که در حالت عکس(دختر از پسر) امکان آن نیست و بقول شما آفاتی را هم شاید داشته باشد
    اما
    فراموش نکنید که بنده هم عرضم مربوط به گزینه هایی است که واقعا از هرلحاظ ارزشش محرز شده باشد.یعنی هم دختر حجت بر او تمام شده باشد از صحت انتخاب هم پسر-یقینا خودش از استثنائات این زمانه میشود-
    در این صورت نه تنها چندشناک که حتی مذموم هم نیست و صدالبته آفاتی که فرمودید را هم ندارد
    شما به خوبی اطلاع دارید از ازدواج های طبق عرفی که در همان مواقع خستگی روحی و روزمرگی، آقا بارها ممکن است اعتراف کند انتخابش اشتباه بوده یا کلا ازدواجش حماقت-خب یقینا این صراحت ها هم خالی از خراش روحی برای زن نخواهد بود-همین مسئله در خانواده طرفین هم ممکن و موجود است-پس دلیل قانع کننده ای برای رد مطلق این مسئله نیست-مضاف بر اینکه کلا عرف قرارداد نانوشته جامعه انسانی خود ماست و کاملا منعطف-اگر آفات ثابت و حتمی بود یقینا خداوند از قاعده مند کردنش نمیگذشت
    ------------
    درباره بحث تحریف تاریخی، خب بنده کمی سررشته دارم، نظر شما را در این مبحث کامل رد میکنم-در باب ازدواج خانوم و پیامبر تحریفی نداریم-قصه مشهور معتبر است
    و اما در مورد ادامه نوشت ت:

    همونطور که باهم خصوصی هم حرف زدیم، راه های دیگه ای وجود داره که به مراتب بی آسیب تر از این راه حل مورد سوال توهه... دختری که شدیداً نیاز به ازدواج داره، باید به دوست و آشنا و فامیل و رفیق (به خصوص افراد متاهل) بسپاره و بگه که من قصد ازدواج دارما! اگه حس کردین کسی بهم می خوره و با شرایط من کنار میاد، منو بهش معرفی کنین. به خصوص دوستای هم سن و سالمون که متاهل هستن، خیلی خوب می تونن به کمک شوهرشون، برای آدم پسر معرفی کنن... که خب اینجوری تو پسر رو نخواستی... بلکه تو به اون معرفی شدی... به همین راحتی!
    آدم عاقل هم راه بی خطرتر رو انتخاب می کنه نه راهیو که با فطرت زن در تضاده اساساً...

    در مورد منشأ نوشت ت:

    اتفاقاً با دوستت مخالفم و گاهی از بعضی بخش های بعضی از پست هات (با توجه به اینکه خواننده ی مذکر هم داری) بدم میاد و تو دلم بهت فحش میدم!!!! 

    اگه می خوای در عرف تغییری ایجاد کنی، اگه می خوای مخاطب رو به فکر فرو ببری در مورد اصل قضیه، پیشنهاد می کنم از زبان طنز استفاده کن... خیلی موثرتره... (چون اینطور بی پرده نوشتن اتفاقا خیلی وقتا نتیجه ی عکس میده. مخاطبت، به خصوص اگه مذکر باشه، به جای اینکه به بعد فرهنگی نوشته ت فکر کنه، فکراش میره جاهای دیگه ای که نباید!)

    بله عرف رو میشه عوض کرد... ولی با مطالعه و مهندسی کردن جامعه ی هدف... همینجوری الکی نمیشه... با زور نمیشه... با غر زدن نمیشه... با بریدن و کارد به استخون رسیدن هم نمیشه... خودم آدم سنت گریزی هستم... تقریبا میشه گفت به هیچ سنتی پایبند نیستم و خودمو مقید نمی دونم الا سنت اسلام... 
    خدا رو شکر از اول هم همینطور بودم و هیچ وقت در این زمینه مشکلی نداشتم... بارها هم تو زندگی پیش اومد که شروع کننده ی یه عرف جدید تو جامعه ی اطرافم بودم و موفق هم بودم... 
    یه چیز فقط خیلی مهمه و عصاره ی اصلی کارته که اگه نباشه، هرچقدم که مطالعه کنی، هر چقدم که خوب بنویسی و تمام رسانه ها دستت باشه، کارگر نمیفته... 
    و اونم خلوصه... فقط و فقط برای خدا...

    "قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ ۖ أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ"
    "بگو: «من فقط به شما یک اندرز مى‌دهم که: دو دو و به تنهایى براى خدا به پا خیزید"

    ببخشید بابت پرحرفی
    التماس دعاهای ناب

    باید تاریخِ درست و معتبر رو درست خوند و درست تحلیل کرد و درست الگوبرداری کرد... تاریخ زندگی حضرت خدیجه(س) خرافات توش قاطی نیس، انحرافات عمدی توش قاطی شده... بعید نیس اینم اینجوری باشه... اگرم نباشه، به هرحال، برای حضرت خدیجه(س) لازم بوده این کارو بکنه... چون تو عرف اون زمان، کسی زن ها رو آدم حساب نمیاورده تو منطقه ی حجاز و وقتی یه زنی تا این حد دارای پول و قدرت بوده، مردی جرأت نمیکرد بهش نزدیک بشه و ازش خواستگاری کنه... این بود که ایشون سراغ امینِ جامعه ی خودش رفت...
    به هر حال کاری به این استثناء نداریم...بگذریم...

    در مورد شجاعت و بی حیایی درگفتار، خب واضحه که زمین تا آسمون باهم فرق دارن... خداوند در قرآن کریم آیه 70 سوره احزاب می فرماید:"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا "  یعنی "اى کسانى که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا دارید و سخنى استوار گویید. "
    ینی برای حرف زدن، فقط به خدا فکر کن و از هیچ چیز نترس... البته تقوا رو رعایت کن... پس عریان حرف زدن و بی حیایی در سخن، خلاف خواست خداست...
    و یا در آیه 39 سوره احزاب می فرماید: "الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّـهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّـهَ ۗ وَکَفَىٰ بِاللَّـهِ حَسِیبًا" یعنی "همان کسانى که پیامهاى خدا را ابلاغ مى‌کنند و از او مى‌ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند. و خدا براى حسابرسى کفایت مى‌کند. " پس نباید در سخن حق گفتن، از کسی غیر از خدا ترسید...

    و البته خودِ قرآن بهمون خیلی قشنگ یاد داده که چجوری از همه چی حرف بزنیم ولی با رعایت حیا و هفت... ما آیات بسیار زیادی از قرآن داریم که در مورد موضوعات به قول معروف صحنه دار(!) هست ولی قرآن با کمال عفت به اون ها اشاره ای می کنه و رد میشه... 
    خلاصه که حرف حق رو باید زد به خاطر خدا، و البته با رعایت تقوا و حیا
    این درسیه که قرآن بهمون یاد داده ...





    پاسخ:
    جواب داده بودم ثبت نشده
    دوباره خواهم نوشت...
  • مهندس بهشت
  • من با هیچ کدوم از اینا کاری ندارم
    انقدر غرور دارم که به هیچ کسی اطهار دوست داشتن نکنم
    هیچ وقتم من پیش قدم نمیشم

    حالا خواهر جان، شما که از لینک ما اینجا استفاده کردی، لااقل خودتم تشریف میاوردی اونجا نظر میدادی بابا :)

    پاسخ:
    هر موقه به مرز انفجار در مورد یه چیزی میرسم پستام میشه مث این 2تا!
    ترجیح دادم تو اوج کله داغی چیزی ننویسم برات. چشم حتما میام
    جوابم به خانم/اقای منورالفکر:

    نظر شما برای من بسی عجیب بود اتفاقا دوست عزیز! :) 
    چرا که باید یه چیزیو که فطری و بدیهیه، برای شما اثبات کنم!

    اولاً در مورد حضرت خدیجه(س) که صحبتی نمی کنم چون همه مون می دونیم در تاریخ، خیلی چیزا در مورد ایشون به دروغ بافته شده... از جمله سن شون و شاید هم ازدواج شون... منم اطلاعات دقیق تاریخی ندارم. ترجیح میدم از چیزی که مطمئن نیستم، الگو نگیرم برا زندگی م... و دیگران رو هم بهش توصیه نکنم...
    بماند که هر وقت من و شما، در تمام زندگی مون از تمام زندگی حضرت خدیجه و حضرت پیامبر(ص) الگو گرفتیم، در مورد ازدواجشون هم می تونیم الگو بگیریم! چون قطعاً همسر شما پیامبر(ص) نیس که بتونه زندگی رو موفقیت آمیز تا آخرش حفظ کنه... عجالتاً شما از زندگی حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) الگو بگیرین بهتره به نظرم!!

    این از این...

    ثانیاً نمی دونم شما برادرین یا خواهرین.
    اگه برادر هستین که خب هیچی... من حرفی با شما ندارم... چون شما ذره ای از چیزیو که میگم، حس نمی کنین.

    اما اگه خواهر هستین، باید عرض کنم که معیار، چندشناک بودن قضیه برای «من» نیس... معیار فطرت من و توهه خواهر خوبم...
    تو تصور کن یه بار، فقط یه بار تو زندگی مشترکت، یه چیزی پیش بیاد که شوهرت(هرچقدم که خوب و مومن باشه، بلاخره معصوم که نیس که) یهو از دهنش بپره(از رو عصبانیت مثلاً یا شوخی) که تو منو می خواستی نه من تو رو!!
    فکر می کنم این حرف، برا هفت پشتت بس باشه!! و برای همیشه زندگی یه زن رو نابود کنه و قلبش رو خرد کنه چه برسه بخواد این حرف توسط شوهر و حتی مادرشوهر تکرار هم بشه که داریم می بینیم اتفاقاً خیلی هم تکرار میشه تو زندگی بعضی ها (حتی همونایی که از دور به نظر می رسه خیلی خوشبختن!) و دخترایی که اینطوری ازدواج می کنن، تا تقی به توقی می خوره، می زنن تو سرشون که تو منو یا پسرمونو می خواستی... تو اومدی جلو... تو آویزون شدی... و از این حرفا :| 

    حالا یکم گرد و خاک رو از رو فطرتت بردار خواهر و بهم بگو ببینم طاقت شنیدن چنین چیزیو داری؟

    پاسخ:
    اینی که خرافات زیاد قاطی شده رو قبول دارم ولی این رو نباید زیر سوال ببریم که تمایل اولیه به وصلت بین پیامبر و بانو از طرف خود خانوم بوده منتها تا جایی که من خوندم با واسطه(همون نفر سوم عاقل و فهمیده)انجام شده.

    آبجی تا حالا همچین چیزی برا خود من پیش نیومده. قبول دارم که فطرت اینه.شاید اگر روزی برا خودمم همچین اتفاقی بیفته که به نظرم طرف مورد مناسبی برام باشه به خاطر همین فطرت خدادادی و مشکلات و عواقب بعدیش(سرکوفت خود فرد؛حرف دیگران برام مهم نیس)به هیچ عنوان حاضر نشم حتی از طریق نفر سومی اقدام کنم.
    ولی بحث اینه که ...(تحت عنوان ادامه نوشت در مطلب بخون ادامه حرفمو)
  • دانشجوی کلاس اول دبستان
  • سلام

    لازم نیست همه ی درخواست ها مستقیم باشد.

    وجود فرد سوم که آگاه معتقد ، عاقل، باتجربه، دین دار و آشنا به خصوصیات حداقل یک طرف ضروری می باشد.
    پاسخ:
    سلام
    منم منظورم همین بود. توضیح خواهم داد.
    استفاده کردیم از 2 تا لینک :)

    منم با صفرکیلومتر موافقم

    راستی ایام مبارک
    پاسخ:
    خواهش میکنم. کاش نظراتتونو هم گفته بودید.
    بر شما نیز مبارک
    سلام ... 
    چشام در اومد وبلاگتون برای من کامل بارگذاری نشد ... مطالب خوب نشد بخونم .. 
    فقط والا خیلی چیزا سر جای خودش نیست .. یکیشم همین ازدواجی که شما نوشتین... 
    ادم می مونه کجای سر این قضیه رو بگیره.. 
    ان شالله مشکل زن داداشتونم حل بشه

    تولد امام حسین گلم
    حضرت عباس عزیزم
    حضرت سجاد مهربونم 
    رو خدمتتون تبریک عرض می کنم :-) 
    پاسخ:
    سلام
    من از طرف بیان عذرخواهی میکنم!
    تشکر
    عید شمام مبارک
    یکی ازمشکلات بزرگ کشور ما اینه که شاید بشه گفت اکثر فیلم ساران ما فیلم را برای اصلاح فرهنگ غلط ودرمسیر قرار دادن مردم مطابق با فرهنگ شیعی واسلامی نمیسازند وافکارشان را متاسفانه بخورد مردم میدن وازموقعیت وشانتاژ بنفع خودشون استفاده می برند وجالبه خوشون رو روشنفکر هم میدونند واین بدترین حالیت یک انسان است وجالبتر اینکه روشنفکری را براساس تعالیم دینی نگرفتند و.......
    پاسخ:
    با اون فیلم مخالفم و حرف شما درسته.منظور من چیز دیگه بود که توضیح خواهم داد.
  • زائر بارانی
  • جمله "هیس دخترها فریاد نمی زنند" را قبول ندارم. 
    درمورد لینک اول هم فکر میکنم قضیه ازدواج بانو خدیجه(س) و پیامبر جزو استثناها بوده...
    دکتر فرهنگ در سمینار ازدواج موفق میگویند خود را با استثناهای عالم مقایسه نکنید...
    درمورد لینک دوم هم ممنون، جالب بود...
    پاسخ:
    منظورم از این جمله اونی نیست که عنوان فیلم ساخته شده بود.منم با اونطوری قبولش ندارم.
    موافقم درمورد استثنا
    حرف دکتر فرهنگ صحیح ولی ...(توضیح خواهم داد)
  • صِفر کیلومتر
  • نمیدونم والا نظری ندارم فعلا
  • سیدی (به بهانه فرهنگ)
  • بسم الله الرحمن الرحیم - سلام - سؤال هوشمندانه و انگیزاننده ای بود. اساساً این جمله هیس دخترها فریاد نمی زنند را نمی پسندم و شعاری است که بعضی نویسندگان و فیلم سازان فمینیست ابداع کرده اند برای توهین و سرکوب دیگران - فکر می کنم بیان حرف حق ربطی به جنسیت ندارد. اما به هرحال در بیان حرف های حق چه در انتخاب موضوع و چه در انتخاب طریق بیان باید با ذکاوت عمل کرد و به تأثیر و پیامد حرف ها توجه کرد. ضمن آنکه زدن حرف های عریان را به شما توصیه نمی کنم.
  • منور الفکر
  • از ابراز نظر عجیب و مطمئن لینک اول به شدت تعجب کردیم!
    فکر کنم قضیه ازدواج محمدامین(ص) را با بانو خدیجه(س) فراموش کرده بودند

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    آویزون

    خدایا چنان کن سرانجام کار

    حسینی بمانیم و حسینی شهید شویم

    ==================

    خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

    تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو

    ***

    مباد کز در میخانه روی برتابی

    تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو