آویزون

نخ همه ی ما دست خداست. لحظه ای رها کند نقش زمینیم.

بی پروایی محض

پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ب.ظ

بسم الله

با بی پروایی محض مینویسم و عذرخواهی میکنم و از همین ابتدا عنوان میکنم اگر خواندید و خیلی بی مزه آمد به دهانتان هر آنچه را تا آخر این پست خوانده اید فراموش کنید و انتقاد الکی نکنید که دیگه خیلی شور نوشتی چرا که اتفاقا برای اهل درد خیلی هم بی نمک است و هنوز حق مطلب ادا نشده...:

آتش جهنم و گناه...

کدام یک از ما تا به حال آتش جهنم را تصور کرده ایم برای گناهانمان. کداممان تا به حال به اندازه ترس یک دختر از سوسک از گناه ترسیده ایم؟ کداممان تا به حال از ترس به گناه افتادن به خواستگاری دختری رفته ایم و کداممان از ترس به گناه افتادن به خواستگاری جواب داده ایم و باقی چیزهایش را نادیده گرفته ایم؟ همیشه باخودمان میگوییم فلان چیز را میشود تحمل کرد ولی یک عمر که نمیشود با یک نفر زندگی کرد. بگذار یک کیس بهتر پیدا شود. در صورتیکه ازدواج بر خیلی ها واجب شده است و از استحباب گذشته ولی کو احساس مسئولیت؟ کدام از ما که ازدواج بر ما واجب شده است همانقدر که نماز را واجب میدانیم، ازدواج را هم واجب میبینیم بر خودمان؟ کداممان از ترس گناه قید کلاس درس را زده ایم و غیبت کرده ایم و یا وسط بحث از کلاس بیرون زده ایم؟ کداممان از ترس گناه از رشته تحصیلیمان انصراف داده ایم؟ کداممان از ترس گناه از شغلمان انصراف داده ایم؟ مردم چه میگویند؟شرط میبندم همین الآن توی ذهن خیلیهای شماهای خواننده اینطور نقش بسته که واقعا نمیتوانست جلوی خودش را بگیرد؟ واقعا نمیتوانست تحمل کند؟ چقدر بی چشم و روست؟ بی حیا... این دیگه خیلی شورش کرده... اینطوریام نیست... این دیگه از حد گذرونده...

ولی بدانید و آگاه باشید واقعیت جامعه همین است که به مذاق شما شور می آید و همه  ی آنها که شما در جامعه میبینید و به نظرتان گل و بلبل ند از شرم و حیا خودشان را سانسور میکنند که بلی ما گل و بلبل یم و این حرفها چیست و اصلا مگر همچین چیزی امکان دارد در جامعه باشد؟!!!...

جوان امروز را دیگران و حتی خودش محکوم اش کرده اند به سوختن و ساختن و در خود فرو ریختن و دم برنیاوردن و به به و چه چه کردن و خودسانسوری و سرکوب نعمات طبیعی الهی و به دید نقمت نگریستن به آنها...

کمی رو راست باشیم با خودمان...


  • آویزون

نظرات  (۱)

در صورتیکه ازدواج بر خیلی ها واجب شده است و از استحباب گذشته ولی کو احساس مسئولیت؟


احسنت به این متن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آویزون

خدایا چنان کن سرانجام کار

حسینی بمانیم و حسینی شهید شویم

==================

خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو

***

مباد کز در میخانه روی برتابی

تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو